loading...

آرامگاه نانوشته ها ; نیلی

بازدید : 2
شنبه 26 بهمن 1403 زمان : 2:56
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

آرامگاه نانوشته ها ; نیلی

خودم را در قفسم حبس کرده‌ام. خودم را محدود کرده‌ام تا به موفقیت اجباری برسم. آخرش که چه؟ می‌ارزد خودم را نابود کنم؟ می‌ارزد اجازه بدهم چیزی که حق من است را به زور از من بگیرند؟ واقعا می‌ارزد؟ احساس امنیت درون من گم شده است حتی می‌ترسم افکارم را بر روی کاغذ بیاورم چون زیر سوال می‌روم تا احساس گناه وشرم به من دست دهد. زیر سوالاتی همچون "مگر چه نداری؟" "چه چیزی در زندگی ات کم است؟" "مگر شب‌ها بدون سقف و با گرسنگی می‌خوابی؟" خانواده ام را بهترین می‌نامم اما چنینحس می‌کنم. شاید مشکل از من است و زیاده روی می‌کنم. شاید واقعا لیاقتم همین است. ظرفیت چیزی را ندارم یا حقش را ندارم، نمی‌دانم. من فقط خسته‌ام. حتی اجازه ندارم اشک بریزم... چرا؟ چرا؟ چرا؟ چرا؟ چرا؟ چرا؟

تعداد صفحات : -1

آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 7
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 118
  • بازدید کننده امروز : 119
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 120
  • بازدید ماه : 121
  • بازدید سال : 219
  • بازدید کلی : 257
  • کدهای اختصاصی